سلام
قضیه از اونجا شروع شد که من تازه وارد یه برنامه مجازی شدم (چت)جای خوبی بود دوستای زیاد، طرف دارای زیاد ،مسابقه های هیجانی ،آهنگای قشنگ وجدید،همه تو اون محیط بود.
تا با یه نفر دوست شدم چند سالی بزرگتر بود صداش میزدم ابجی.چند روز همینجور با هم حرف میزدیم تا یه روزی خواستم یکو بهم معرفی کنه اونم قبول کرد.دوروز بعدش منو با یه دختر آشنا کرد فامیلاشون بود چند سالی ازم کوچیکتر بود. خلاصه همینجور با هم حرف میزدیم عکس میدادیم زنگ میزدیم تا جای ادامه دادیم که نمیتونستیم یه لحظه از هم بی خبر باشیم.قول و قرارامون و گذاشته بودیم اذرواج کنیم من بیام با خانوادش صحبت کنم واز این حرفا همینجور ادامه میدادیم.
یه روزی یکی از دوستام اومد خونمون از برنامه مجازی خوشش اومد ازم خواست که بهش یاد بدم براش نصب کنم .منم همه ای این کاررو کردم تا جای رسوندمش که به بقیه یاد میده. تو اون محیط شده بودیم چهار نفر ابجی ،عشقم ودوستم با هم خوش میگذروندیم.
تاکه به سرم زد به عشقم پیشنهاد بدم همدیگرو از نزدیک ببینیم اونم یه وقت مشخص کنه برم ببینمش.اون خونشون تو یه استان دیگی بود 12ساعت اختلاف داشتیم ولی بخاطر عشقی که داشتم رفتم.
همون جور که گفته بودم همدیگرو دیدیم چند دقیقی با هم بودیم یه روز بعدش برگشتم.همینجور مثل سابق ادامه دادیم پیام بازی چت های شبانه تلفن های زیاد.
یه روز به فکرم خورد اگه بخوام ازدواج کنم باید کاری داشته باشم خونی داشته باشم.شروع کردم به دنبال کار به یه زحمتی پیدا کردم 48ساعت کار24ساعت استراحت.اینقدر عاشقش بودم که اصلا نمیدونستم چطور روز ها وشب هارو سپری میکردم.تمام بچه های شرکت فهمیدن بودن.
خلاصه بعد یه مدتی فهمیدم که عشقم داره نسبت به من کم رنگ میشه دیگه زنگ زدنا ،پیام بازیا کم شده بود.تا جای با هم بودیم که دیگه حوصلم و نداشت.دیگه نمیخواست بهاش باشم دلیلشو نمیدونستم.
اما بعدها فهمیدم اونی که یه روزی بهم میگفت عاشقتم،زندگی منی،بدونه تو نمیتونم زنده باشم ،بهم خیانت کرده.
باورم نمیشد اصلا به فکرم نمیرسید عشقم یه روزی این کارو با من بکنه.همیشه به عکسی که تو گوشیم داشتم نگاه میکردم از خودم میپرسیدم:،آیا واقعا منو دوست داشت،؟آیا واقعا عاشقم بود؟پس چرا این کارو کرد چراااااااااااااا؟
شبا به یادش گریه میکنم نمیتونم فراموشش کنم خاطراتش تو ذهنم فراموش نشدنی بود .
حتما میپرسید چطور بهم خیانت کرد
اونی که عاشقش بودم.منی که زمانی عشقش بودم.منی که زندگیش، عمرش بودم.
رفته بود عشق دیگری شده بود. رفته بود زندگی دیگری شده بود.
اون دیگری همون دوستم بود که خودم اوردمش تو این برنامه.
اون دیگری همون دستم بود که به عشقم معرفیش کرده بودم.
دیگه عشقی ندارم دیگه دوستی ندارم
(خودم کردم که لعنت بر خودم باد)
(خودم کردم که لعنت بر خودم باد)
نظرات شما عزیزان: